مرگ بر منافق
نوشته شده به وسیله ی گرفتار در تاریخ 88/6/26:: 6:18 عصر
نوشته شده به وسیله ی گرفتار در تاریخ 88/6/26:: 6:18 عصر
نوشته شده به وسیله ی گرفتار در تاریخ 88/6/21:: 4:5 عصر
بسم الله
سلام
دیروز قصد داشتم این مطلب را بفرستم که مناسبت فراوانی داشت ،از طرفی جمعه و از طرفی شهادت مولی الموحدین علی (علیه السلام)ولی خوب حالا هم خالی از لطف نیست :
ویژگـی های حکومـت حضرت مهــدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از لســان مبــارک مولا امیر المومنین علی (علیه السلام):
زمانی که مردم هدایت را با هوای خود سازگار و بر آن منطبق کرده اند، او (= حضرت مهدی علیه السلام) می آید و هوای نفس را به سوی هدایت معطوف می دارد ، و هنگامی که مردم قرآن را با رأی خود مطابق ساخته اند ،او می آید و رأی را تابع قرآن می نماید.
از این خطبه است :
در آینده پیکاری سخت میان شما پدید آید ، پیکاری که چون درّنده ای خشمگین دندان هایش را بنماید ، با پستان هایی پر شیر ،که مکیدن آن شیرین ، ولی سرانجامش تلخ است . آگاه باشید که فردا ،و به زودی فردا با حوادثی که از آن بی خبرید می آید ، حاکمی* خواهد آمد متفاوت با دیگر حاکمان که کارگزارن حکومت را به خاطر اعمال نادرستشان مؤاخذه می کند ،و زمین گنجینه هایش را برای او را چون پاره های جگرش بیرون افکند ، و کلیدهای خود را تسلیم او کند. او به مردم نشان می دهد که سیره ی عادلانه چگونه است و کتاب و سنت را که در جامعه مرده بود ، زنده می سازد.**
علی چون مردم مشتاق دارد انتظار امشب بود در انتظار صبحدم اَختر شمار امشب***
ته نوشت :
-----------------------------
* اشاره است به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
** خطبه 138 ، ترجمه دکتر علی شیروانی ، انتشارات دارالفکر ، تابستان 1386 ، صفحه 233
*** نغمه های ولایت (دیوان مؤید، جلد سوم) اثر طبع استاد سید رضا مؤید انتشارات علی زاده چاپ نهم 1386 ، صفحه 184
نوشته شده به وسیله ی گرفتار در تاریخ 88/6/17:: 9:14 عصر
بسم الله
سلام
گفت :
سفرت به خیر اما ، تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را...
و حال
اگر در این شوره زار دنیای مادی آسمان چشمانتان باریدن گرفت ، تک بوته ی این کویر وحشت را فراموش نکنید.
و در نهایت :
نوشته شده به وسیله ی گرفتار در تاریخ 88/6/10:: 10:55 عصر
بسم الله
سلام
میخانه اگر جای منِ بی سرو پا نیست بگذار به پشت در میخانه بمیرم
چون جز تو مرا یاری و دلدار دگر نیست بگذار که من از همه بیگانه بمیرم
یارا به برم گیر در آن لحظه ، مردن بگذار در آغوش تو مستانه بمیرم
قال الرضا علیه السلام : من زارنى على بعد دارى اتیعته یوم القیامة فى ثلاث مواطن حتى اخلصه من اهوالها.اذا تطایرت الکتب یمینا و شمالا، عند الصراط و عندالمیزان
ان شاء الله که امام رضا (علیه السلام) ما را هم زائر خود بدانند و همانند شعر فوق یارا به برم گیر در آن لحظه مردن
مهلت دیگر برای بهره مندی از تنعمات پاک رضوی در آن آستان پاک و مقدس برای این سفر هم به پایان رسید و برایم ماند اعصاب و خاطرات بسیار آزار دهنده از این سفر.
یکی از بزرگان خطاب به خانم ها می فرمودند :
امام رضا (علیه السلام) فقط توی حرم است . امام رضا بیرون حرم را نمی بینند . خانم ها چرا از حرم که بیرون می آیید چادر از سر بر می دارید و دیگر انگار نه انگار که مسلمان هستید؟!!!
و حال سخن بنده به این بزرگوار :
ای کاش که حرمت صاحب حرم حضرت رضا (علیه السلام ) را نگه می داشتند و بیرون حجاب خود را بد(بد حجاب) که نه ، بی (منظور بی حجاب است) می نمودند ،فکر نکنید که خیلی خشک و مقیّد هستم ، نه ، ولی حرمت امام رضا (علیه السلام ) را باید نگه داشت . حرمت ولی الله را باید نگاه داشت.
ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است زیبنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.
و بهترین نوع حجاب هم مسلم چادر است.
نوشته شده به وسیله ی گرفتار در تاریخ 88/6/5:: 9:9 عصر
بسم الله
سلام
6 روز از مهمانی خداوند و 4 روز از مهمانی امام رضا (علیه السلام) گذشت.
خیلی وقتها وقتی که دلمان از شلوغ بازار دنیا می گیرد و دیگر جایی را برای پناه نمی یابیم ، به فکر ائمه هدی و زیارت قبور مطهر ایشان می افتیم.
ولی وقتی این زیارت باعث عذاب بیشتر می شود که می بینی هر کسی به نحوی و بسته به توان خود از حضرت رضا(علیه السلام) سوء استفاده می کند.
وقتی که می بینی اطراف حرم مطهر را دستفروشان گرفته اند
وقتی که در حال رفتن به حرم مطهر حریم پیاده رو توسط مغازه داران گرفته می شود.
و این ناراحتی وقتی مضاعف می شود که می خوانی در راه رفتی به زیارت باید از دنیا دور شده باشی ، باید از دنیا کنده شده باشی
و آن موقع است که افرادی را می بینی که اصلاً هیچ توقعی از آنها نداری که کارهایی انجام می دهند...
هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوسـت بپرسـید چرا می شکند
الهی اخرج حب الدنیا من قلبی
در نهایت فقط یک چیز می توانم بگویم (بنویسم) :
اللهم عجّل لولیک الفرج
نوشته شده به وسیله ی گرفتار در تاریخ 88/6/1:: 3:27 صبح
بسم الله
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (علیه السلام)
سلام
مدتی بود که قصد داشتم بروز کنم ولی متأسفانه به خاطر مسائلی امکان پذیر نبود.
حلول ماه مبارک رمضان را خدمت کلیه دوستان عزیز تبریک و تهنیت عرض می نمایم.
آمد رمضان هست دعا را اثری
دارد دل من شور و نوای دگری
ما بنده عاصی و گنهکار توییم
ای داور بخشنده بما کن نظری
واقعاً مانده ام از تعجب دارم شاخ در می آورم ،که چگونه اینقدر کرم و بخشش را تحمل توانم نمود
مهمانی در مهمانی ، اگه امام رضا (علیه السلام) بطلبند ، ان شاءالله امروز قصد عزیمت به مشهد الرضا را دارم.
خیلی تعجب بر انگیز هست واسم ، دعوت اینچنینی ، راستش خیلی هم به این زیارت امید دارم،
جالب تر اینکه تا حالا خیلی شده قصد کاری را دارم و نزدیک ترین افراد و دوستانم را از قصد انجام کار باخبر نمی کنم.
مثلاًدفعه قبل که قصد زیارت امام هشتم را داشتیم تا ظهر با یکی از رفقا بودیم ، اصلاً لازم نمی دونستم که بهش بگم.
آن هم با وضعی که این دفعه واسه ی خودم درست کردم ، رو سیاه رو سیاه فقط امیدم به رحمت ، بخشش و غفران خداست که گفت :
ماه مبارک آمد، ای دوستان بشارت
کز سوی دوست ما را هر دم رسد اشارت
آمد نوید رحمت، ای دل ز خواب برخیز
باشد که باقی عمر، جبران شود خسارت
ولی این سری هر جا که رفتم گفتم ، توی سایت کلوب (از فریاد گرفته تا کلوب امام رضا) ،اینجا ،توی آی دیم و ... .
واقعاً نمی دانم علت تفاوت اطلاع رسانی این دفعه چیه ، شاید به خاطر همون امیدیه که گفتم.
نمی دونم ، و واقعا نمی دونم ،از خدا یه زیارت با معرفت و توپ را مسئلت می کنم. باشد که دیگر این دل از خواب برخیزد
آخر کلام که از همه ی عزیزانی که به هر نحوی حقّی به گردن بنده دارند حلالیت می طلبم .
اللهم عجل لولیک الفرج
نوشته شده به وسیله ی گرفتار در تاریخ 88/5/7:: 12:50 صبح
بسم الله
سلام
پیرو پست قبلی که قول داده بودم این پست در مورد سلام تو باشد +:
نقل به مضمون:
روزی مجنون درب خانه ی لیلی دغل الباب می نماید.
لیلی می پرسد : کیست ؟
- مجنون می گوید : منم.
- لیلی می گوید : منم نداریم ،
مدتی می گذرد و مجنون سر به بیابان می گذارد و پس ازمرارت بسیار و رنج سفر (بسیار سفر باید تا پخته شود خامی) متوجه موضوع می شود و اینبار که برای ملاقات لیلی مراجعت می نماید ، پس از دغل الباب و پرسش کیستی لیلی،می گوید :
توئی ، و سر تا پای وجود خودش را تو می بیند.
و کی می شود که همه ی من تو باشی و بس؟
من منتظر تو شدنم هستم.
----
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
آنچه تغیر نپذیرد توئی
وانکه نمردست و نمیرد توئی
نوشته شده به وسیله ی گرفتار در تاریخ 88/5/2:: 12:35 صبح
بسم الله
سلام
بدون مقدمه می خواهم بگویم ، که خیلی ناراحتم.نه از دست تو یا دیگری ، این دفعه از خودم ناراحتم
این دفعه می خواهم با خودم قهر کنم. می خواهم دیگر با خودم نباشم ، همیشه تو بحث ها از خود دفاع کردم ولی این دفعه دیگر دفاع که نمی کنم هیچ ، می خواهم خود را به چالش بکشانم. می خواهم دیگر خودم نباشم ، چون این خود خیلی نامرد است. چون این خود خیلی اذیت می کند . چون این خود خیلی مزاحم است.
که خواجه ی شیراز گفت :
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
پس خداحافظ خود و سلام تو.
ان شاء الله پست بعدی در باره ی سلام تو خواهد بود.
خلاصه که ببخش اگر به قولم وفا نکردم.
نوشته شده به وسیله ی گرفتار در تاریخ 88/4/30:: 4:53 عصر
آورده اند که در قدیم الایام تاجری بود که غلام سیاه رویی داشت ، از قضا تاجر در معامله ای متضرر شده و زیان بسیار دید.
روزی غلام صاحب خود را غمگین دید و حزن ارباب را تاب نیاورد ، لیک از او علت اندوه را جویا شد.
تاجر در جواب غلام چنین گفت : در معامله ای زیان بسیار دیده ام و از این روی توان تحمل زیان به این مقدار را ندارم.
غلام به فکر چاره افتاد و در پی تفکرخود چنین اظهار داشت که ارباب ، مرا به بازار برده فروشان برده و مرا بفروش ، باشد که این خسران تو مرتفع گردد.
تاجر لبخندی زده و از روی تمسخر می گوید مگر تو را چقدر می خرند ، بیش از پنج دینار ؟
برده می گوید : تو مرا ببر و بگو برده ی خوبیست و مطیع امر مولای خودش است.
از برده اصرار و از تاجر انکار که کسی تو را به این مبلغ نخواهد خرید بحث به درازا کشیده و برده غالب می شود.
خلاصه تاجر و برده هر دو به سمت بازار برده فروشان به راه می افتند. در بازار وقتی بقیه ی برده فروشان مبلغ فروش برده را مشاهده می کنند ، شروع به مسخره تاجر می کنند و در می آیند که ما برده های زیبا روی و قوی خود را به این مبلغ که تو می دهی نمی دهیم و این تمسخر ادامه پیدا می کند و همه ی اهل بازار دور این تاجر و برده جمع می شوند و اقدام به تمسخر می نمایند.
از قضا در همین حین بزرگ تاجر شهر از آن مسیر در حال طی طریق بوده است ، وقتی تجمع اهل بازار را دور این برده می بیند ، علت را جویا می شود که به او توضیح می دهند.
تاجر بزرگ جمعیت را می شکافد و به نزد تاجر ورشکسته می رود و از او علت گزافه قیمت گزاری برده را می پرسد ، فروشنده در جواب می گوید : این عبد بسیار مطیع است ، هر چه به او بگوئی سریع انجام می دهد و کلاً عبد فرمانبرداریست.
تاجر عبد را می خرد و با خود به منزل می برد و از وی می پرسد : دوست داری کجا بخوابی ؟
عبد در جواب می گوید : هر کجا که تو دستور دهی ای مولای من .
تاجر در سوال دیگری می پرسد : چه غذایی دوست داری که بخوری؟
عبد در جواب در می آید : هر آنچه که تو بخواهی مولای من.
تاجر دستور می دهد ، عبد را به ستون وسط منزل بسته و او را به شلاق بزنند ، قدری این برده را می زنند که تا مرز مرگ پیش می رود ، شخصی شاهد ماجرا وساطت نموده و خواهان آزادی برده از بند می شود.
وقتی برده را آزاد می کنند او به زمین می افتد ، تاجر به کنار او می رود و می گوید :
چرا موقعی که شلاق بر بدنت می خورد لب به شکوایه و آهی نگشودی ؟
چرا حرفی ، شکایتی نکردی که بگویم دیگر نزنندت ؟
عبد با صدایی آرام می گوید: چون تو مولایی و من عبد ، هر چه که تو برای من برگزینی ، همان را من بدون چون و چرا می پذیرم.
یکی درد و یکـی درمـان پسنــدد
یکی وصل و یکی هجران پسنـدد
من از درمان و درد و وصل وهجران
پسنـدم آنچـه را جـانان پسنـدد.
نوشته شده به وسیله ی گرفتار در تاریخ 88/4/30:: 4:40 عصر
بسم الله
سلام عید همگی مبارک باشه
امروز قصد نوشتن مطالب گوناگونی داشتم
خیلی از قبل فکر کرده بودم ولی این مطلب را که خواندم ، از نوشتن هر مطلب دیگری پشیمان شدم،شما هم بخوانید: